دست هایم را روی شقیقه هایم گذاشه بودم و در هر حالی که روی کلاسورم خم شده بودم داشتم صفحه ای را نگاه می کردم
کسانی که دوستشان دارم
یک خط مواج بگیر و برو جلو آخرش به دو تا حرف می رسی اف ام! موج اف ام با مداد سیاه و پر رنگ توی صفحه خودنمایی می کرد!
یک قیچی بزرگ با همان مداد کمی آن طرف تر بود! در کنار موج اف ام، کسانی که دوستشان دارم
این ها را که می بینم یاد زنگ تفریح می افتم
دوباره این قیچی کجا رفت
نمی دونم؟! وزیر خنده می زند
چرا هی این گم می شه، قیچی! قیچی
را می افتیم جلوی در حیاط با پدیده ای به اسم قیچی روبه رو می شیم که به سختی به خود می پیچد.
بغل قیچی کمی آن طرف تر با حروف درشت و پررنگ نوشته شده یاسی
یاد سوراخ درشت پاک کن یاسی می افتم
و یاد مازمور که کنار صفحه با شکل یک مارمولک خونمایی می کند
چه جوری سوراخش کردی؟
این یه رازه
زدی پاک کنم را سوراخ کردی حالا می گی یک رازه.
از یاسی و نگین یاد گرفتم!
خب چه جوری؟
گفتم که رازه برای یاسی هم همین جوری سوراخه
یاد نگین که می افتم نا خوداگاه اسمش به چشمم می آید
- برای ادبیات اون دکلمه هه یک چیزی گفتم شاهکار زندگی راز قانون جاذبه است
ویاد غزال می افتم که کنار نگین نشسته بود و یک دفعه بلند می شود
چته غزال؟
و اسم غزال که بالای اسم الو ،نخی است
می خواهم مدادم را بردارم و با تمام وجودم یکی از اسم های آن را صفحه را خط خطی کنم طوری که هیچ اثری ازش به چشم نخوره
یاد وضعیت مفتضحانه ی صبحگاه می افتم
و لب خند تمسخر آمیز کسی که جلوی چشمم می آید با نگاه مغرور
به طرز مسخره ای در آن وضعیت یاد پدر هری پاتر می افتم بدون شک خیلی به هم شبیه اند
من قسمتی از وجود جیمز پاتر را در تو پیدا کردم و متاسفانه بدترین قسمتش را
فکر کردن به آن لبخند حالم را به هم می زند
به یاد غزاله می افتم
نه تو ضایع نشدی همه تو را دوست دارند برای همین ضایع نمی شی!
حرف غزاله این حس را به من می دهد که دلم می خواهد تا دم در کلاس جست و خیز کنان بروم
نمی دانم چرا وقتم را برای افرادی مثل خانم لبخند تمسخر آمیز تلف کرده ام وقتی کسانی مثل غزاله در دنیا وجود دارند
تمایل زیادم را برای خط خطی کردن آن اسم برای احترام به اسم مقدس دیگران سرکوب می کنم
برای احترام به کسانی که دوستشان دارم
polly به قلم جادویی