سه نفر - مارمولک ها در باد

علی اکبر

یا رب زحالم آگهی کز تن روانم می‏رود	مانند گل از گلستان اکبر جوانم می‏رود
یا رب گواهی کاین زمان شد جانب میدان روان	شبه رُخ ختم رُسُل سرو روانم می‏رود
ای شبه خیر المرسلین مهلاً که از داغت یقین	تا آسمان هفتمین آه و فغانم می‏رود
رفتی تو ای بابا ولی، بنگر که از داغت چه سان	صبر و قرار و طاقت و تاب و توانم می‏رود
یا رب تو می‏باشی گواه کاکنون به سوی این سپاه	با سینه پر سوز و آه، آرام جانم می‏رود

نویسنده » سه نفر » ساعت 11:7 صبح روز سه شنبه 87 دی 17

مذهبی

بادی آمد و مارمولکی دیگر پرید...()

به یاد یوزارسیف زیبا !!!!

این شعر رو توی گل آقا ( هفته نامه ) پیدا کردم . به همه ی بچه های مدرسه هم نشون دادم . غلط املایی هم ندارد ! پس تقدیم به آنان که مدت هاست نخندیدند .....

آن صحنه ی یوسف که زنان دست بریدند

علت همه این بود که گلزار ندیدند

گلزار یکی هست ز جمعیت خوبان

گلزار نه حالا به گل هم نرسیدند

رادان نه مگر هست ؟ چه بهرام و چه سردار

آخر ز چه رو این دو یکی بر نگزیدند ؟

پورسرخ ندیدند و حسامی نشنیدند

این یوسف فعلی نشنیده طلبیدند

گفتند که پیروزفران نرخ گران بود

دانیم همین قدر که ارزان نخریدند

می گفت جوانی در اتوبوس بی آر تی

خوش تیپ ترم زان چه به تصویر کشیدند

خوش گفت و به جا زان که نسوان مسافر

بودند کسانی که به مقصد نرسیدند

گویند جواب است از آقای سلحشور :

کاین جامه به اندازه ی هر کس نبریدند !

به هر حال نوشته های ما ( یادداشت هایی که در وبلاگ می نویسیم ) نباید دور از رسانه ها باشد ، مگه نه ؟

نویسنده » سه نفر » ساعت 8:11 عصر روز یکشنبه 87 آبان 19

بادی آمد و مارمولکی دیگر پرید...()

رنگ ها

پوست من گندم گون است ،

سفید و زرد و صورتی است .

چشمهایم سبز و آبی و خاکستری است ؛

شبها نارنجی هم می شود .

مو هایم بور و بلوطی و خرمایی است

وقتی خیس است به نقره ای هم می زند .

امّا در قلبم رنگ هایی هست که هیچ کس تاکنون نساخته است !

نویسنده » سه نفر » ساعت 6:11 عصر روز سه شنبه 87 آبان 14

بادی آمد و مارمولکی دیگر پرید...()

کلاس آشپزی

دستور درست کردن ساندویچ اسب آبی

درست کردن ساندویچ اسب آبی خیلی ساده است ،

هم لذیذ است و هم بسیار با فایده .

اول ، این چیز ها را آماده کنید :

ـ نانی بزرگ تر از اسب آبی تا اسب آبی از آن بیرون نزند .

ـ یک عدد اسب آبی

ـ و یک تک نخ

دست آخر هم فلفل و نمک را اضافه می کنید .

و چیز دیگری هم به ساندویچ اضافه نمی کنیم چون هرچی اضافه کنیم بد مزه می شود.

حالا می ماند حلّ چند معمّا

که چطور این این موادّ اوّلیه را تهیّه کنید ؟

( دیدید گفتم خیلی ساده است ،

چون به راحتی می توانید درستش نکنید و از خیر ماجرا بگذرید ! )

و معمّای دیگر آن است که خرده خرده بخوریمش یا یک جا !؟ که البتّه اگه توانستید ساندویچ را درست کنید ( دیدیدگفتم پر فایده است ، چون که مختون به کار می افته ) البته ببخشیدا

نویسنده » سه نفر » ساعت 7:58 عصر روز سه شنبه 87 مهر 23

بادی آمد و مارمولکی دیگر پرید...()

خیلی وقتا ، آدما از زندگی که کم می آرن ، دنبال یه پرتگاه می گردن ، تا خودشونو ازش پرت کنن پایین ! خودشون برای خودشون تصمیم می گیرن . فکر می کنن همین جور الکی الکی اومدن این دنیا تا یه روزی خودشونو پرت کنن پایین !! با این کار فقط از ارزش خودشون کم می کنن ،‏همین !

.. می ره بالای پرتگاه ...از اون بالا ، پایینو نگاه می کنه ....می ترسه .. چشماشو می بنده و خودشو پرت می کنه ..... وسط راه چشماشو باز می کنه ...حسابی وحشت کرده .....به غلط کردم غلط کردم می افته ولی دیگه خیلی دیر شده ..........