• وبلاگ : مارمولك ها در باد
  • يادداشت : 20 مرداد 88
  • نظرات : 0 خصوصي ، 26 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + شبنم 
    خسته نباشي
    + شبنم 
    خواب کودکي

    در خوابهاي کودکي ام
    هر شب طنين سو قطاري
    از ايستگاه مي گذرد
    دنباله ي قطار
    انگار هيچ گاه به پايان نمي رسد
    انگار
    بيش از هزار پنجره دارد
    و در تمام پنجره هايش
    تنها تويي که دست تکان مي دهي
    آنگاه
    در چارچوب پنجره ها
    شب شعله مي کشد
    با دود گيسوان تو در باد
    در امتداد راه مه آلود
    در دود
    دود
    دود ...
    __________________
    غزل در پرده ي ديرسال

    چرا تا شکفتم
    چرا تا تو را داغ بودم ، نگفتم
    چرا بي هوا سرد شد باد
    چرا از ذهن
    حرفهاي من
    افتاد
    __________________
    حرف آخر

    هزار خواهش و آيا
    هزار پرسش و اما
    هزار چون و هزاران چراي بي زيرا
    هزار بود و نبود
    هزار شايد و بايد
    هزار باد و مباد
    هزار کار نکرده
    هزار کاش و اگر
    هزار بار نبرده
    هزار پوک و مگر
    هزار بار هميشه
    هزار بار هنوز ...
    مگر تو اي همه هرگز
    مگر تو اي همه هيچ
    مگر تو نقطه ي پايان
    بر اين هزار خط ناتمام بگذاري
    مگر تو اي دم آخر
    در اين ميانه تو
    سنگ تمام بگذاري
    __________________
    خاطره

    با گريه هاي يکريز
    يکريز
    مثل ثانيه هاي گريز
    با روزهاي ريخته
    در پاي باد
    با هفته هاي رفته
    با فصل هاي سوخته
    با سالهاي سخت
    رفتيم و
    سوختيم و
    فروريختيم
    با اعتماد خاطره اي در ياد
    اما
    آن اتفاق ساده نيفتاد
    __________________
    يادداشت هاي گم شده

    پس کجاست ؟
    چند بار
    خرت و پرت هاي کيف بادکرده را
    زير و رو کنم :
    پوشه ي مدارک اداري و گزارش اضافه کار و کسر کار
    کارتهاي اعتبار
    کارت هاي دعوت عروسي و عزا
    قبض هاي آب و برق و غيره و کذا
    برگه ي حقوق و بيمه و جريمه و مساعده
    رونوشت بخشنامه هاي طبق قاعده
    نامه هاي رسمي و تعارفي
    نامه هاي مستقيم و محرمانه ي معرفي
    برگه ي رسيد قسط هاي وام
    قسط هاي تا هميشه ناتمام...
    پس کجاست ؟
    چند بار
    جيب هاي پاره پوره را
    پشت و رو کنم :
    چند تا بليت تا شده
    چند اسکناس کهنه و مچاله
    چند سکه ي سياه
    صورت خريد خوارو بار
    صورت خريد جنس هاي خانگي ...
    پس کجاست ؟
    يادداشت هاي درد جاودانگي ؟
    __________________
    بي رنگي

    اگر نه رنگ ،
    اگر نه چشمواره هاي تنگ بود
    کدام خاره سنگ بود
    که تاب آبگينه ديدنش نبود ؟
    کدام کرم پيله بود
    که بال ِ در هواي گل پريدنش نبود ؟
    کدام خار و سبزه و گياه زرد بود
    که آفتاب گردان
    نبود ؟
    کدام شبنم و حباب
    کدام سايه و سراب
    که آفتاب سرمدي نبود ؟
    کدام گل
    گل محمدي نبود ؟
    لحظه هاي کاغذي

    خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري
    شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري
    لحظه هاي کاغذي را ، روز و شب تکرار کردن
    خاطرات بايگاني ، زندگي هاي اداري
    آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين
    سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري
    با نگاهي سرشکسته ، چشمهايي پينه بسته
    خسته از درهاي بسته ، خسته از چشم انتظاري
    صندلي هاي خميده ، ميزهاي صف کشيه
    خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري
    عصر جدول هاي خالي ، پارکهاي اين حوالي
    پرسه هاي بي خيالي ، نيمکت هاي خماري
    رونوشت روزها را ، روي هم سنجاق کردم :
    شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري
    عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
    خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري
    روي ميز خالي من ، صفحه ي باز حوادث
    در ستون تسليت ها ، نامي از ما يادگاري
    __________________
    الفباي درد

    الفباي درد از لبم مي تراود
    نه شبنم ، که خون از شبم مي ترواد
    سه حرف است مضمون سي پاره ي دل
    الف ، لام ، ميم. از لبم مي تراود
    چنان گرم هذيان عشقم که آتش
    به جاي عرق از تبم مي تراود
    ز دل بر لبم تا دعايي بر آيد
    اجابت ز هر ياربم مي تراود
    ز دين ريا بي نيازم ، بنازم
    به کفري که از مذهبم مي تراود
    __________________
    فال نيک

    گفتي : غزل بگو ! چه بگويم ؟ مجال کو ؟
    شيرين من ، براز غزل شور و حال کو ؟
    پر مي زند دلم به هواي غزل ، ولي
    گيرم هواي پر زدنم هست ، بال کو ؟
    گيرم به فال نيک بگيرم بهار را
    چشم و دلي براي تماشا و فال کو ؟
    تقويم چارفصل دلم را ورق زدن
    آن بگهاي سبز ِ سرآغاز سال کو ؟
    رفتيم و پرسش دل ما بي جواب ماند
    حال سوال و حوصله ي قيل و قال کو ؟

    __________________
    چند تا شعر به نظرم قشنگ بود نمي دونم نظر تو چيه
    + مريم 
    ديدم اهل حاليد براتون يه شعر فرستادم
    غم و اندوه اگر هم روزي مثل باران باريد
    يا دل شيشه ايت از لب پنجره ي عشق زمين خورد و شكست ...
    با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا كن ، و بگو با دل خود
    كه خدا هست... ! خدا هست ... !
    غم و اندوه اگر هست بگو تا باشد
    معني خوشبختي ، بودن اندوه است . . .
    + منا 

    اينم براي يوزارسيف شما

    گلزارو ... از زيبايي خاص خودش برخوردار است اما يوسف بايد چهره اي معصوم داشته باشد بازهم بايد بگويم
    نههههههههههههههههههههه

    __________________
    اي نفست يارو مدد كار ما***كي و كجا لحظه ديدار ما?

    به مكه آمدم اي عشق تا تورا بينم***تويي كه نقطه عطفي به اوج آئينم

    كدام گوشه مشعر كدام كنج مني" ***به شوق وصل تو در انتظار بنشينم

    اي زليخا دست از دامان يوسف بازكش***تا صبا پيراهنش را سوي كنعان آورد
    + عبدو 
    باحاله ولي نامردا چرا براي من نظر نمي ديد هان
    زنگ خورد من رفتم حالا بعد از دو زنگ مشقت بار ادبيات و املا بر گشتم
    + polly 
    سلام من هم اكنون در سايت مدرسه جلوي كامپيوتر شماره ي7 نشسته ام دارم نظر مي دم
    + قيچي 

    بي معرفتا

    نامرد ها

    وطن فروش ها

    بي جنبه ها نظر بدين ديگه

    + polly 
    عبدو مي خواد نظر بده
    نه نه نه نه نه نه نه ديگه وقت ندارم.....

    در ضمن توي پست پاييني برذاي خود خودت نظر دادم....
    باشه حالا چون تويي نظر مي دمااااااااااااااااا....
    سلام قيچي...
    خوبي؟
    آخه شما که آپ نمي کنيد...
    پس چرا بايد هر روز بهتون سر بزنم؟

    سلام به همه تون
    من دوست سايه جونم

    ممنون که اينقدر به ما سر مي زنين

    وب جالبي دارين فقط يه کم مطالبش کمه
    + قيچي 

    نامرد خودم از هدي ياد گرفتم

    در ضمن هدي دوست من و بغل دستيميه منه اگه نمي شناسي بشناس

    + نگين 

    سلام من نگيننننننننمم!

    اومدم

    باي تا هاي

       1   2      >