کتاب حسنی نگو یه دسته گل را توی دستانم می چرخانم.
توی ده شلمرود
حسنی تک و تنها بود
حسنی نگو بلا بگو
تنبل تنبلا بگو
موی بلند روی سیاه ناخن دراز
واه واه واه
به خیلی چیز ها فکر میکنم!
این دو روز بهترین روز زندگی ام بود.
نه فلفلی نه قلقلی
نه مرغ زرد کاکلی
هیچکس باهاش رفیق نبود
تنها روی سه پایه
نشسته بود تو سایه
باباش میگفت: حسنی میای بریم حموم؟
نه نمیام نه نمیام
سرتو می خوای اصلاح کنی؟
نه نمی خوام نه نمی خوام
عکس های کاشان و اصفهان را برای کلیپ نشریه می بینم.
چه روزگاران خوشی داشتیم.
و چه روزگاران خوشی داریم.
کره الاغ کدخدا
یورتمه می رفت تو کوچه ها
الاغه چرا یورتمه میری؟
دارم میرم بار ببرم
دیرم شده عجله دارم
الاغ خوب و نازنین
سر در هواسمبرزمین
یالت بلند و پرمو
دمت مثال جارو
یک کمی به من سواری میدی؟-
دلم نمی خواهد در هیچ شرایطی این چند روز باقی مانده تمام نشود.
به تمام نشدن روز ها فکر نمی کنم به تداوم روز ها فکر می کنم چون به هر چیزی فکر کنم اون به سرم میاد.
و من دوست ندارم این اندک زمان باقی مانده برای با هم بودن را از دست بدهم.
چرا نمیدی؟
واسه اینکه من تمیزم
پیش همه عزیزم
اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه ناخن دراز
واه واه واه!
توی عکس ها همه دارند لبخند می زنند. نور خورشید روی صورت ها پاشیده و عکس را زیبا تر از آن چیزی کرده که باید می بوده.
به تک تک چهره ها نگاه می کنم همه از داخل آن عکس ابدی به من خیره شده اند و لبخند می زنند. عکس هم چنان این جاست ولی دیگر زمان آن زمان نیست این عکس فقط اندک لحظه ای را ثبت کرده است.
هر چهره من را به یاد چیزی می اندازد. یک خاطره یک نگاه.
من خوش حال تر از آنم که باید می بودم.
غاز پرید تو استخر
تو اردکی یا غازی؟
من غاز خوش زبانم
میای بریم به بازی؟
نه جانم
چرا نمیای؟
لبخند می زنم. به تک تک لحظاتی که داشته ام فکر می کنم و لبخند می زنم.
من خوش بخت تر از آنم که باید می بودم و در این باره هیچ شکایتی ندارم.
مگر کسی هست که از خوش حالی، خنده، لبخند و... بدش بیاید؟
واسه اینکه من صبح تا غروب
میون آب کنار جو
مشغول کار شستشو
اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه.
توی راهرو هستیم.
با این راهرو چه خاطره ها که نداریم.
همین جا بغل سطل آشغال بود که نخی داشت گریه می کرد.
همین جا بغل این کمده بود که من با قیچی از شدت خنده روی زمین افتادیم...
در وا شد و یه جوجه
دوید و اومد تو کوچه
جیک جیک کنان گردش زنان
اومدو اومد پیش حسنی
جوجه کوچولو
کوچول موچولو
میای با من بازی کنی؟
مادرش اومد
قدقدقدا
... همین جا بود که چند نفری سر همین دیگر داد کشیدیم.
همین جا بود که که نرگس غزال را زد.
و همین جا بود که همه با هم در کنار هم خندیدم.
برو خونتون تو رو به خدا
جوجه ریزه میزه
ببین چقد تمیزه؟
اما تو چی؟
موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه
حسنی با چشم
گریون پا شد و اومد تو میدون
دوربین یک عکس دیگر از سر در کلاس ها می گیرد.
دوم الف. سوم الف. سوم ب . دوم ب. اول ج.....
مهم نیست که سال ها چه چیزی می گویند. چه مرز هایی را تعیین می کنند.
آی فلفلی آی قلقلی
میاین با من بازی کنین؟
نه که نمیایم
چرا نمیاین؟
فلفلی گفت:من و داداشم و بابام و عموم
هفتهای دو بار میریم حموماما تو چی؟
قلقلی گفت:نگاش کنین
موی بلند روی سیاه ناخن دراز واه واه واه
همه لبخند بزنید. این لحظات داره ثبت می شه نه یک لحظه همه ی این لحظه ها....
حسنی دوید پیش باباش
حسنی میای بریم حموم؟
میام میام
سرتو میخوای اصلاح کنی؟
میخوام میخوام
حسنی نگو یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپ
لالاغ و خروس و جوجه
غاز و ببعی با فلفلی با قلقلی
با مرغ زرد کاکلی
حلقه زدن دور حسن
الاغه میگفت:اگه کاری نداری بریم الاغ سواری
خروسه می گفت: قوقولی قوقو قوقولی قوقو
هر چی میخوای فوری بگو
مرغه میگفت:حسنی برو تو کوچه
بازی بکن با جوجه
غاز میگفت: حسنی بیا با همدیگه
بریم شناتوی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود
این لحظات داره ثبت می شه مثل این حسنی. همین آقای سبیل کلفتی که توی خیابان می بینید با حسنی بزرگ شده و حالا نوبت ماست.
از بابت همه چیز متشکرم.
از بابت وجود فاطمه ها، سارا ها،زهرا ها،مریم ها،ضحی ها نگین ها، نرگس ها، لیلا ها، الهه ها و...
و همه چیز.
برای لحظات ثبت شده....
به قلم جادویی polly
این بار با - ستاره و شب - جمله ای بساز!
سارا اشاره کرد به آن دور دست :
چند سال میشود پدرم رفته آسمان
خانوم اجازه ولی بر نگشته است
خانوم خنده ای زد و پرسید :دخترم !
در جمله های ناقص ات اصلا ستاره هست؟
ترسیده بود ،نمره اش این بار کم شود
خانوم... شب... دوباره بالا گرفته است
خانوم اجازه!صبح و شب ما یکی شده
خانوم اجازه !خانه ما بی ستاره است .
نویسنده » polly » ساعت 9:36 عصر روز دوشنبه 88 اردیبهشت 21