سفارش تبلیغ
صبا ویژن



در ادامه مطلب اف ام ! - مارمولک ها در باد






درباره نویسنده
در ادامه مطلب اف ام ! - مارمولک ها در باد
مدیر وبلاگ : سه نفر[67]
نویسندگان وبلاگ :
موجFM
موجFM[14]
polly
polly[10]
قیچی
قیچی[5]

سلام اسم من مارمولک ها در باده حالا دیگه یکساله مه. سه نفر من رو اداره می کنن. به امید خدا بازم ادامه می دن. وقتی برای اولین بار با هم آشنا شدیم فقط 13 ساله بودن و تازه داشتن رهسپار می شدن به سوی دوم راهنمایی اما حالا می تونن سرشون رو بالا بگیرن و بگن که 14 ساله اند. مارمولک ها در باد. حکایت ثبت شده از یکسال دوستی سه نفره است. به امید این که حکایت سال ها دوستی سه نفره باشه. من یک گنجینه ام
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مارمولک های 87
مارمولک های 88
مارمولک های 89


لینکهای روزانه
مقام معظم رهبری [29]
کامران نجف زاده [75]
حجاب [41]
سایت حضرت ولی عصر [25]
کودک ایرانیان [50]
ویکی پدیا [74]
فطرس [30]
خبر گزاری پانا [42]
علمی [37]
دست نوشته های سید مهدی شجاعی [63]
سایت مدرسه ی روشنگر [285]
سایت ترویج قرآن [71]
سایت بوی سیب [45]
دنیای یک فرشته [142]
[آرشیو(14)]


لینک دوستان
حنا دختری با مقنعه
سامع سوم
بچه های شهید
نوشته های یک خانم ناظم!
دیوانه ی دل
پنالتی
دراز گیسو عبور می کند...
طنز و جبهه
سارا ؛برای همیشه...
لحظه ها خاطره اند( دره ی عزیزمان)

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
در ادامه مطلب اف ام ! - مارمولک ها در باد


لوگوی دوستان











وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :73783
بازدید امروز : 7
 RSS 

   

از آن جایی که یه ماهی هست اینترنتمان قطعیده بود  امروز شادمانه مشاهده کردیم که اینترنتمان وصلیده !

و از آن جایی که مادرمان از دوران طوفولیت به ما آموخته اند پر حرفی نکنیم ، پر نوشتن را جایگزین کرده ایم ولی هنوز پر حرفی را ترک نکرده ایم!

و اما ...                                                         

اگر تمام پول های دنیا را با موج اف ام شریک می شدم :

 

اول یه سیم کارت پیام رسان ایرانسل برای پلی می خریدم !

بعد تمام آگهی هایی که در مورد پرادو از اول زندگی آدم و هوا تا به الان چاپ شده را به عنوان قدر دانی برایش می دادم !

... ولی قبل از همه ی اینا یه سکته ناقص کوچولو می کردم ( ولی نمی مردم ، شکلکش اشتباهیده ! )  یا اینم که تا چند وقت می خندیدم و اشک می ریختم!

بعد می رفتم علی بیچاره را می کشتم تا ...

و به قول جومونگ و دار و دستش به هدف والا فکر می کردم !

یعنی دعوت کردن خورشید و شب و ابر یا همون سشوار به همراه یاران یعنی عشاقشان !

             

یه مشاور خوب هم برای پلی می گرفتم تا اینقدر نگنه بزنم نزنم ؟

دست دوتا جوان رو هم در دست هم می ذاشتم البته دوتا جوان که نه ، یک جوان و پیر را در دست هم می ذاشتم یهنی همون کروبی با دره خانم ( عروس خانم!‏)

در ضمن می رفتم عضو ستاد می شدم تا اینقدر از پشت پنجره به ستاد بغلی نگاه نکنم !

یک خونه ی مجردی هم برای نرگس جون و خانم خ می گرفتم تا نرگس جون هی سوال ریاضی بپرسه و حال کنه! در ضمن به ایگرگ جان هم که ...

راستی این کار را برای لیلا هم می کردم !

یک کمی از پول هایم را می دادم خانم y تا در زمین بغلی پرورشگاه پلی یک کلاس نقاشی بزند ( منطورم ابر یا همون سشوار است! ) 

در ضمن تمام سشوار ها ، سیب زمینی ها و کتاب های حریم ریحانه رو که روهم موج اف ام بهم داده رو می دادم  به سشوار یا همون ابر تا فکر کنه دفترچه خاطراته!

 

              

دره رو هم به یکی از عشقاش می رسوندم تا اینقدر به پر و پای سشوار و بقیه نپیچه! ( + غزاله خانم ! )

در ضمن دست نخی و ... را در دست هم می ذاشتم تا ایندر نرن love روی !

الو رو هم به عروسی سعیده دعوت می کردم و اینقدر بهش fatemehیا fateme می گفتم تا بالا بیاره!  و در ضمن یه کاری می کردم که کادوی تولد ... را تو خونشون کادو کنه بدون اینکه کسی چیزی ازش بپرسه یا بگه . ( جادو می کنم ! )

یه تلفن خصوصی هم برای نگین می خریدم تا اینقدر منتظر پشت خطی نباشه !

واما یه مراسم تدفین حسابی هم برای علی را می انداختم !

از خدا می خواستم تا دوباره همون جوری بریم کاشان شاید ارشدای مدرسه رو هم با خودمون بردیم البته بچه باحالاشون رو !

واما 1000 تومان پلی رو از حلقومش می کشیدم بیرون و یا اگه باز هم نداد می رم کادوی ... رو ازش پس می گرفتم !

اینقدر پلی رو به کمد شب می زدم تا همون جا طلف شه !

 

واما یک مقداری از عقده هایمان را الان خالی می کنیم !

تا کمکی هم به نگین و فروزان و ... کرده باشیم و اگر نه من اصلا این کار نیستم !

و امروز هم که روز آخر بود اونقدر برای سوما دستمال کاغذی می خریدم که دیگه تسلیم بشن !

راستی دره جان خوش گذشت ؟دلم شکستاگه تونستی بفهمی چی میگم گلم ؟

و این هم نمایی از من پس از مدرسه در خانه ...

 

نقطه سر خط sarasber  ........................................... ( این تغییر ناممه ! )

 



نویسنده » قیچی » ساعت 3:47 عصر روز چهارشنبه 88 خرداد 20