سفارش تبلیغ
صبا ویژن



یادداشت روزانه ی نوع اول - مارمولک ها در باد






درباره نویسنده
یادداشت روزانه ی نوع اول - مارمولک ها در باد
مدیر وبلاگ : سه نفر[67]
نویسندگان وبلاگ :
موجFM
موجFM[14]
polly
polly[10]
قیچی
قیچی[5]

سلام اسم من مارمولک ها در باده حالا دیگه یکساله مه. سه نفر من رو اداره می کنن. به امید خدا بازم ادامه می دن. وقتی برای اولین بار با هم آشنا شدیم فقط 13 ساله بودن و تازه داشتن رهسپار می شدن به سوی دوم راهنمایی اما حالا می تونن سرشون رو بالا بگیرن و بگن که 14 ساله اند. مارمولک ها در باد. حکایت ثبت شده از یکسال دوستی سه نفره است. به امید این که حکایت سال ها دوستی سه نفره باشه. من یک گنجینه ام
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مارمولک های 87
مارمولک های 88
مارمولک های 89


لینکهای روزانه
مقام معظم رهبری [29]
کامران نجف زاده [75]
حجاب [41]
سایت حضرت ولی عصر [25]
کودک ایرانیان [50]
ویکی پدیا [74]
فطرس [30]
خبر گزاری پانا [42]
علمی [37]
دست نوشته های سید مهدی شجاعی [63]
سایت مدرسه ی روشنگر [285]
سایت ترویج قرآن [71]
سایت بوی سیب [45]
دنیای یک فرشته [142]
[آرشیو(14)]


لینک دوستان
حنا دختری با مقنعه
سامع سوم
بچه های شهید
نوشته های یک خانم ناظم!
دیوانه ی دل
پنالتی
دراز گیسو عبور می کند...
طنز و جبهه
سارا ؛برای همیشه...
لحظه ها خاطره اند( دره ی عزیزمان)

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
یادداشت روزانه ی نوع اول - مارمولک ها در باد


لوگوی دوستان











وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :75673
بازدید امروز : 24
 RSS 

   

به زور دیدن تکرار فیلم سینمایی شبکه 3 هم که شده بود ، ساعت یازده و نیم از خواب بیدار شدم . البته بیدار نشدم و از خواب پریدم . بازم خواب دیدم همه مردیم ! می دونید چیه ، من از این خوابا زیاد می بینم : یه بار با پرادومون تصادف می کنیم  و می افتیم تو دره . یه بار هم همگی با هم معتاد می شیم  که این یکی از آثار منفی مستند شوک بود . یه بار هم ......

این دفعه تو جاده ی چالوس بودیم ، نه نه .....سوار قایق بودیم و قایق غرق شد و ما مردیم !

این ها همه بهانه ی خوبی بود تا یک روز تکراری مرا خراب کند . بر خلاف تصورم هم فیلم سینمایی خیلی چرت نبود ولی لوس تموم شد .

در کمدو باز می کنم و دفتر خاطراتم رو بر می دارم . صفحه ی 215 . یادداشت غزال :

مرا رود و تو را دریا کشیدند / مرا پایین ، تو را بالا کشیدند

برای خواهش چشمان من بود / که این گونه تو را زیبا کشیدند !

...حس مبهمی به من می گفت که غزال دفتر خاطراتمو با نامه های عاشقانه اشتباه گرفته ......برای جلوگیری از افکار منفی سریع تر به صفحه ی 213 مراجه کردم . یادداشت Polly . معلوم بود اون روز ها ارادت خاصی به فضای خالی پیدا کرده بود . کاشکی خالی نبودن ....

کلاس توی ذهنم زنده شده بود :

الو روی در می کوبید و مازمور گیر داده بود به خنده های من. نخی در جنب و جوش بود و Polly سرگردان!

و حالا زنگ تفریح :

Polly توپ رو شوت می کرد و مدرسی کیلومتر ها می دوید و حرص می خورد و من می خندیدم . قیچی هم اون روز غایب بود .

عالیه با یه حرکت کوتاه جمع رو می برد رو هوا ......

ضحی ندای هری پاتر سر می داد . کی بود گرگینه شد ؟ لوپین بود دیگه ، نه ؟(از بازیگر لوپین خوشم نمی یاد برای همین عکس نذاشتم از طرفPolly)

منم داشتم به زور به داری دیالوگ یاد می دادم : یه آدمی که هر صفت بدی رو که بگی داشت ؛ یه آدم نامرد بی معرفت بد اخلاق بد دهن !

راستی قیچی ، اون دیالوگ حس پنهان هنوز یادته ؟!

رسیدم به صفحه ی 214 . ضحی آدرس ایمیل و وبلاگ و هر چی که بلد بود برام نوشته بود....به یاد تمام چک و چونه هایی که سر وبلاگ باهاش زدیم . آخرش فهمید یا نه رو نمی دونم !

دوباره صفحه ی 215 . این هدی گیر داده به دماغ من ! خب باید چی کارش کنم ؟ ها ؟ خودت بگو !

دفتر خاطرات رو می بندم و می ذارمش تو کمد و در کمدو قفل می کنم تا دیگه نرم سراغش ولی خودمم خوب می دونم که محاله . نگاهم به نقاشی روی کمد افتاد . اثر استاد Polly  . یه گربه و یه موش و گل و خورشید و ابر همگی روی یک صفحه . به همین سادگی !

بر می گردم سر جای اولم : جلوی تلویزیون ؛ خبری نیست ! پس پیش به سوی وبلاگ : یه مطلب ریز که چشمو کور می کنه ...وای ،‌ نه !

دوباره بر می گردیم به میعادگاه همیشگی : جلوی تلویزیون ! جومونگ ـ اذان ـ کلاه قرمزی ـ عید امسال ـ ماه عسل ـ مرد 2 هزار چهره .......

دوباره بر می گردم به دفتر خاطراتم . صفحه ی 213 . یادداشت داری !

یادم می آد اون موقع براش یه جمله دیکته کردم و برام نوشت . واقعا هم دستم درد نکنه . برام نوشته بود :

امروز با هم بودن را تجربه می کنیم

و شاید فردا به یاد هم بودن را

پس بیا امروز را زیبا کنیم

به حرمت خاطرات فردا ....!

دفترم رو بستم و رفتم که بخوابم ....این دفعه خواب دیدم هواپیما سقوط کرده و ما مردیم !

به این می گن یادداشت روزانه ی نوع اول ! فهمیدی Polly  ؟



نویسنده » موجFM » ساعت 1:58 عصر روز یکشنبه 88 فروردین 9