سفارش تبلیغ
صبا ویژن



خیال - مارمولک ها در باد






درباره نویسنده
خیال - مارمولک ها در باد
مدیر وبلاگ : سه نفر[67]
نویسندگان وبلاگ :
موجFM
موجFM[14]
polly
polly[10]
قیچی
قیچی[5]

سلام اسم من مارمولک ها در باده حالا دیگه یکساله مه. سه نفر من رو اداره می کنن. به امید خدا بازم ادامه می دن. وقتی برای اولین بار با هم آشنا شدیم فقط 13 ساله بودن و تازه داشتن رهسپار می شدن به سوی دوم راهنمایی اما حالا می تونن سرشون رو بالا بگیرن و بگن که 14 ساله اند. مارمولک ها در باد. حکایت ثبت شده از یکسال دوستی سه نفره است. به امید این که حکایت سال ها دوستی سه نفره باشه. من یک گنجینه ام
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مارمولک های 87
مارمولک های 88
مارمولک های 89


لینکهای روزانه
مقام معظم رهبری [29]
کامران نجف زاده [75]
حجاب [41]
سایت حضرت ولی عصر [25]
کودک ایرانیان [50]
ویکی پدیا [74]
فطرس [30]
خبر گزاری پانا [42]
علمی [37]
دست نوشته های سید مهدی شجاعی [63]
سایت مدرسه ی روشنگر [285]
سایت ترویج قرآن [71]
سایت بوی سیب [45]
دنیای یک فرشته [142]
[آرشیو(14)]


لینک دوستان
حنا دختری با مقنعه
سامع سوم
بچه های شهید
نوشته های یک خانم ناظم!
دیوانه ی دل
پنالتی
دراز گیسو عبور می کند...
طنز و جبهه
سارا ؛برای همیشه...
لحظه ها خاطره اند( دره ی عزیزمان)

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
خیال - مارمولک ها در باد


لوگوی دوستان











وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :75592
بازدید امروز : 9
 RSS 

   

دنیا ، آنگونه که دوست دارم

به ترک جدید روی دیوار نگاه می کردم . تشخیص اینکه ترک دیوار است یا مارمولک را به عهده ی خودتان واگذار می کنم . اما نه ...همان ترک دیوار است ...نمی دانم چرا در پاییز امسال فقط سه شنبه ها و چهارشنبه ها باران می بارد . فقط می دانم هر قطره ی باران ، معادل یک ربع ترافیک است و در این یک ربع ، دود ماشین ها نمی گذارند چند قطره ی باران چادرم را خیس کند . بیچاره چادرم !

ترافیک داشت دیوانه ام می کرد . ماشین های جورواجور که علاوه بر دود ، زحمت تولید آلودگی صوتی را هم می کشیدند . صدای برخورد قطرات باران به شیشه ی ماشین نمی آید . بیچاره شیشه ی ماشین !

در آن گیر ودار ، باد را جو گرفت و آنقدر وزید تا ابر ها مجبور شدند بساط شان را جمع و جور کنند بروند تا دیگر قطرات باران روی سر ملت خراب نشود . باران بند آمد و ما مجبور بودیم برسیم خانه !!

هم اکنون شب است و تاریک است و ماه است و من قصد دارم به اولین موضوع انشای سال سوم راهنمایی فکر کنم : دنیایی که دوستش دارم ...

دنیایی که در آن صبح ها با صدای زنگ موبایل مجازی ام بیدار شوم و به مدرسه ای بروم که مانتو هایش بیش از این قابل تحمل باشد و زنگ ورزش نداشته باشد . مدرسه ای که ساعات تفریح و درسی اش مساوی اند . مدرسه ای بدون معلم ها و بچه هایی که دلشان را به یه مشت عدد طبیعی و گویا و حتی صحیح خوش نکنند (منظور نمره است )

بعد هم دوست دارم در آن دنیا آنقدر بخوابم تا روی هر چه خرس است ، کم کنم .

به دنیای زیبای خودم ، خوش آمدم ! دنیایی که در آن کاغذ کلاسور و خودکار پیدا می شوند . دنیایی که هر روزش عموپورنگ دارد . دنیایی که از اخبار ساعت 9 بیزار است . دنیایی که پر است از انسانهایی که گربه های مظلوم را روی سرشان می گذارند. دنیایی که در آن همشهری جوان زود به دستم برسد . دنیایی که در و دیوار اش ، پر از ترک است . دنیایی که به طور خودکار کارشبانه انجام می دهد . دنیایی که خودش کفشم را تمیز و بند کفشم را اتو می کند . دنیایی که در آن پرادو به قیمت یک لبخند است ، نه 64 میلیون ! دنیایی که شعر سهراب سپهری حفظ می کند . دنیایی که فریاد می زند :

چه خیالی ، چه خیالی ...می دانم

پرده ام بی جان است

خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است .



نویسنده » موجFM » ساعت 3:11 عصر روز جمعه 88 آذر 6