سلام . اين هم حرف هاي من:
تا حالا اين قدر براي چيزي دوست داشتني گريه نكرده بودم.
تا حالا اين قدر براي جدايي از كسي غصه نخورده بودم.
تا حالا اين قدر حس خواري به من دست نداده بود.
تا حالا اين قدر براي نيامدن چيزي دعا نكرده بودم.
تا حالا هيچ كس حتي فابيو اين قدر دلمو نشكسته بود.
تا حالا اين همه آدم گريون نديده بودم.
تا حالا قدر مدرسه رو نمي دونستم.
تا حالا اين قدر معلم هايي كه همش من رو يا دعوا ميكردند يا ميگفتن پاشو برو بيرون رو دوست نداشتم.
هميشه ثانيه شماري مي كردم كه مدرسه تموم شه،ولي روز آخر با نگين ثانيه هاي آخر و باگريه مي شمرديم.
تا حالا...