بهار ، رستاخيز گل هاست .
دلي که سياه شد ، با بهار هم سبز نمي شود !
بهار ، ديباچه کتاب زندگي است .
گناه بهار چيست ، اگر ما هنوز در خواب زمستاني هستيم ؟!
بهار ، انقلابي ترين فصل هاست .
« يک سال گذشت » ؛ اين ، شما را به ياد چه چيزي مي اندازد ؟
« سال » تان نو شد ، راستي ، « حال » تان چه طور است ؟
« تقويم » هاي کهنه به ما مي گويند : هرگز « تقويمي » فکر نکنيد !
« سبز » هميشه زيباست ؛ اما فقط به معناي « سبزه » نيست !
با چشماني لبريز روشني و دل هايي گسترده شده در آفتاب ، کاسه هاي شبنم در دست ، به استقبال بهار مي رويم .
نوروز مي آيد و ما در رستاخيز طبيعت ، دل و ديده از زنگار کينه و کدورت شسته ، نو شدن دوباره زمين را به جشن مي نشينيم .
عيد همدلي و مهرورزي ، عيد تحول و تکاپو ، بر مردمان راست کردار ايران زمين ، خجسته و ميمون باد !
هم صدا با پرنده هاي بهاري ، زير باران عاطفه و مهر ، کوچه هاي دوستي را قدم مي زنيم و از خداوند مهرباني ها ، سالي سرشار از توفيق و بهروزي را خواستاريم .
بهار ، انقلابي است دروني در جهت زيباتر شدن مخلوقات .
عيد واقعي ، روزي است که اشرف مخلوقات يعني آدمي ، به زيبايي و تکامل روحي مي رسد .
بهار و عيد نوروز ، تنها رستاخيزي است که مي توان در آن مهلت عبرت و بازگشت به نيکي ها را به خود داد . در رستاخيز حقيقي مهلت بازگشتي نيست .
در سال جديد ، لباس هاي تازه را بايد از مغازه احساس خريد و بر تن عقيده کرد !
در شب عيد ، به جاي آرزو هاي دور و دراز براي همديگر ، دعا کنيم که همين حالا قدر با هم بودن را بدانيم !
در بهار ، طبيعت لباس سبز بر تن مي کند به نشانه اينکه هنوز هم مي شود گذشته سرد و اندوه باري را فراموش کرد ... .
بهار که مي آيد ، تابلوي طبيعت ، دوباره رنگ مي شود و مهارت نقاش است که رنگ ها را درست بر روي پوسيدگي ها مي زند .