سفارش تبلیغ
صبا ویژن



عصر روز جمعه ات به خیر مارمولک ها در باد - مارمولک ها در باد






درباره نویسنده
عصر روز جمعه ات به خیر مارمولک ها در باد - مارمولک ها در باد
مدیر وبلاگ : سه نفر[67]
نویسندگان وبلاگ :
موجFM
موجFM[14]
polly
polly[10]
قیچی
قیچی[5]

سلام اسم من مارمولک ها در باده حالا دیگه یکساله مه. سه نفر من رو اداره می کنن. به امید خدا بازم ادامه می دن. وقتی برای اولین بار با هم آشنا شدیم فقط 13 ساله بودن و تازه داشتن رهسپار می شدن به سوی دوم راهنمایی اما حالا می تونن سرشون رو بالا بگیرن و بگن که 14 ساله اند. مارمولک ها در باد. حکایت ثبت شده از یکسال دوستی سه نفره است. به امید این که حکایت سال ها دوستی سه نفره باشه. من یک گنجینه ام
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
مارمولک های 87
مارمولک های 88
مارمولک های 89


لینکهای روزانه
مقام معظم رهبری [29]
کامران نجف زاده [75]
حجاب [41]
سایت حضرت ولی عصر [25]
کودک ایرانیان [50]
ویکی پدیا [74]
فطرس [30]
خبر گزاری پانا [42]
علمی [37]
دست نوشته های سید مهدی شجاعی [63]
سایت مدرسه ی روشنگر [285]
سایت ترویج قرآن [71]
سایت بوی سیب [45]
دنیای یک فرشته [142]
[آرشیو(14)]


لینک دوستان
حنا دختری با مقنعه
سامع سوم
بچه های شهید
نوشته های یک خانم ناظم!
دیوانه ی دل
پنالتی
دراز گیسو عبور می کند...
طنز و جبهه
سارا ؛برای همیشه...
لحظه ها خاطره اند( دره ی عزیزمان)

موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
عصر روز جمعه ات به خیر مارمولک ها در باد - مارمولک ها در باد


لوگوی دوستان











وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :73667
بازدید امروز : 3
 RSS 

   

دلم می سوزد برای دوچرخه هایی که تکه پاره می کنم تا تکلیف عربی را انجام دهم.(منظورم روزنامه دوچرخه است نه خود دوچرخه) دلم می سوزد برای خودم که افکارم هر یک به یک سو می روند و این قدر این ور و آن ور می شوند تا من دیوانه شوم و بیفتم روی دست کسانی که دیوانه ام کردند. دلم می سوزد برای وبلاگ عزیز فسیل شده مان که هنوز هم همان شکلی باقی مانده و هیچ تغییری نکرده انگار این ما هستیم که تغییر کردیم. دلم می سوزد برای وبلاگ شخصی ام که آنقدر این و آن به آن سرک کشیده اند از خیابان ولیعصر در بعد از ظهر روز 13 آبان هم شلوغ تر است. دلم می سوزد برای وبلاگ خودم که این قدر دارد له می شود و دلم نمی سوزد برای مارمولک ها در باد که در یک گوشه ی این شبکه جهانی پا بر جا ایستاده است تا یکی از مارمولک ها بیاید و دستی به سر و رویش بکشد دلم نمی سوزد برای مارمولک ها در باد گاهی اوقات بهتر است که آدم تنها باشد و هیچ کس روی او زوم نکرده باشد اگر من هم وبلاگ بودم همان کاری را می کردم که مارمولک در باد کردند در یک گوشه شبکه جهانی برای خودم فراموش می شدم و آن وقت بود که هر کار می خواستم می توانستم برای خودم بکنم و هیچ کس هم به من ایراد نگیرد لااقل هیچ کس آن موقع.....

سلام به مارمولک ها در باد عزیزم! خوش می گذرد و چه کار می کنی خبری هست؟! ببخشید که فراموشت کردیم و دلمان را خوش کردیم به اندک نظرات وبلاگ خودمان. مارمولک ها در باد امروز محرم شروع شد یاد محرم پارسال می افتم که تو را سیاه پوش کردیم و رخت سیاه تنت کردیم هنوز هم آن خاطرات را داری؟! مگر نه؟! مارمولک ها در باد فراموشی؟ امکان ندارد! مارمولک ها در باد عزیزم در این یک سال خیلی چیز ها عوض شد. قالب خوبی پیدا نکردم تا تن مارمولک ها در باد عزیزم بکنم تا او سیاه پوش شود همین رنگی بمان سیاه پوشی خرابت می کند. هیچ کس به فکر سیاه پوش کردن وبلاگ ها توی این ماه نیست و هیچ قالبی هم وجود ندارد من هم که بلد نیستم قالب درست کنم چه کار کنم مارمولکم؟

مارمولک ها نمایشگاه دینی پارسال را یادت هست؟ می خواستم برات مطلب بذارم نشد. بی خیالش شدم! این جا که نیازی به در گوشی حرف زدن نیست هست؟ اصلا کسی به تو سر می زند؟ بی خیال در گوشی حرف زدن. نمایشگاه دینی پارسال را یادت نیست؟ ولی من خوب یادم هست؟ خوش گذشت؟ نه.. نگذشت...! مارمولک های عزیزم بی خیال نمایشگاه دینی! این روز ها این قدر بی خیال این و آن شده ام که می ترسم نکند یکدفعه بی خیال خودم هم بشوم! اما دیدی مارمولک های عزیز بی خیال تو نشدم آمدم که با تو حرف بزنم. در گوشی نه..! در گوشی حرف زدن را دوست ندارم.

مارمولک های عزیزم دیروز مسافران تموم شد و این یعنی این که امروز هیچی ندارد. 5 روز مانده تا چهارشنبه و چه قدر بد که قرار است مثل هر هفته چهارشنبه بشود. چهارشنبه ها بد است چون من و موج اف ام همدیگر را نمی بینیم! چون باید سر زنگ آخر سر از کلاس زبان ترمی در بیاوریم و زنگ تفریح ها الکی برای خودمان بپلیکیم. صبح چهارشنبه ها خوش حال باشیم و عصرش بنشینیم و گریه کنیم این قانون را چند روز پیش دیدی کشف کرد! هر زنگ تفریح حالمان یک درجه بدتر می شد! زنگ آخر که نگو...!

من هنوز پرورشگاهم را نزدم موج اف ام هم هنوز پرادو نخریده است این ها را گفتم تا بفهمی که مدت زیادی فراموش شده نبوده ای. فقط چند هفته. من چند روز پیش نقشه پرورشگاهم را کشیدم سه تا خوابگاه دارد و  یک سالن عمومی بزرگ. کتابخانه قیچی را هم به اندازه کافی بزرگ کشیدم. نقشه را هم تمیز کشیدم تا غزال که قرار است ساختمان پرورشگاهم را بسازد زیاد حرص نخورد. اسم معلم ها را هم نوشتم. عارفه را کردم معلم دینی خودش خواست، نرگس هم معلم ریاضی سر یک زنگ هندسه استخدامش کردم خوب توضیح می داد، هدی را هم بدون اطلاع گذاشتم جای ادبیات خودم هم معلم انشا، یک عالمه جا خالی مانده آن ها را به چه کسی بدهم مارمولکم؟
من هنوز اسمی روی پرورشگاهم نگذاشته ام اسم هایش را نمی گویم چون وقتی به لیلا گفتم عصبانی شد! قرار بود اسمش بشود ستاره شب! لیلا گفت که خوب می داند که مدتی بعد شبش را برمیدارم و فقط ستاره می شود راست هم می گفت و من تا اطلاع ثانوی اسم پرورشگاهم را گذاشتم بی نام! تا کسی عصبانی نشود! من هنوز مسئول خوابگاه را پیدا نکردم آخر چه کسی می آید بشود مسئول خوابگاه یا معلم حرفه! تو نمیدانی که چرا لباس یقه اسکی عزیزم که تا دنیا دنیاست دوستش دارم بوی عطر هدی را می دهد! بین خودمان بماند بوی عطر هدی با بوی چایی مو نمی زند! یعنی روی لباسم چایی ریختم؟ امکان ندارد!!!!!!

مارمولک های عزیزم! چرا کسی به تو نظرنمی دهد؟ غصه نخور عزیزکم کسی به من هم نظر نمی دهد. نظرهای قبلی ات را می خوانم چه قدر عشقولانه بود عزیزم! چه پایه های دوستی قوی ای! مارمولک جان تو خبری از زهرا، بازم منم، فعلا سرکار باشید، و موج اف ام دو نداری؟ فکر کنم خبری از قیچی هم نداشته باشی خیلی وقت است که اینترنتشان قطع است. تو از من تنها تری یا من از تو؟ این هم حکایت عجیبی است!

مارمولک ها من می روم. تو هم مرا یادت نرود و پرورشگاهم را و نمایشگاه دینی را. و آینده و گذشته را. یادت نرود مارمولک ها..!

به یاد بچگی...



نویسنده » polly » ساعت 5:13 عصر روز جمعه 88 آذر 27